می خواستم بغلت کنم 

 بوسیدمت

وحضور انهمه در استکان سرخ تر شد

حالا ببین 

همه  چیز

  بعد  تازه اش را به دست می اورد

شیشه شفافتر است 

و استکان 

در دستهای تو کمر باریک می شود

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد شعبانی یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ب.ظ http://bazeebad.blogfa.com

سلام... خوبه که باز می نویسی

موفق باشی همشهری

خوش حال میشم سری هم به ما بزنی

nobody دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ http://www.sarosedaha.persianblog.ir

جمعه سی ام فروردین هزار و سیصد و شصت و نه . بیا بخوان . تو میفهمی مرا میدانم . مرسی .

فرزند کاوه جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ق.ظ http://farzandekaveh.blogfa.com

آخرش مینوشتی تقدیم به گل گلاب

مریم یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 ب.ظ http://shriek.persianblog.ir/

همه چیز بعد تازه اش را به دست می آورد ...

مهدی چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ

خیلی دوست دارم این شعرو
ساده است مثل بعضی وقتهای بعضی از ما ها

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد