بیچاره دلم به روسری می ماند
تو جاشدی آشفته تری می ماند
از بس که به خاطر تو نازک شده است
گاهی به لباس بندری می ماند!
****
تصویر تو در عکس خیالی پشتش
وقتی که گذاشت بوسه را در مشتش
می خواست که شلیک کند،برگشت و...
بی تاب شد و عطر تن تو کشتش!!
***
حرف از هیجان و چشم بستن تا شد
در من صدفی راهی دریا ها شد
دست از سر لنج خسته بردار ، بیا
از دور،جزیره "خواهر"ت پیدا شد!!
عالی بود
سلام!
هر سه زیباست
در اولی اینهمه در تشبیهی ریز شدن و به آن دقت دادن فوق العاده است.سطر اول پایه ی سه سطر دیگر قرار گرفته و همه به زیبا شدن هم کمک کرده اند.
در دومی فضا سازی خیلی خوبی وجود دارد و مایه هایی از هنر داستان نویسی دیده می شود از اینرو به زیبایی به مینی مال نزدیک شده است.
در سومی رمانیسیسم به اوج رسیده و حس سرشاری به خواننده منتقل می شود.
خیلی مرسی مرضیه بانو!