-
برد بدون نبرد
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 03:23
نه پای قرص می لغزد ،نه دست تیغ سلمانی تویی که منتظر هستی که مرگم را بلرزانی! قزلباشان بالایی، زره پوشان پایینی به تنهایی اثر دارد، لبت در جنگ عثمانی! تو می دانی نمی افتد کمان از دست ابرویت چه لشکر را بیاموزی چه لشکر را بتارانی! تو تا چنگیز در سینه، تو تا اسکندری در سر جهان تهدید خواهد شد ،به نام تو به آسانی! فرار از...
-
...
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 11:10
من می دانم که دردآورم اما تو نمی دانی نصف قرصهایی که می خوریم مال سردرد نیست پس سیگارهای نکشیده ات روی پلکان خانه ها را هم باید به حساب بیاوریم یا وسواس عقربه هایی را که هنوز ندویده اند که تو برسی *** با اینهمه عاشقت که شده باشم دستم باز تراست می توانم روزهای بیشتری منتظرت باشم اما بیا تعارفات عاشقانه را کنار بگذاریم...
-
خیلی
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1392 06:07
معمولن اتفاق نمی افتد که خیلی باشم و حالا دل تنگم خیلی وقتی تو نیستی و من پادشاه تخت خودم هستم که سالهاست برای تو طراحی شده است و خیالت مستعمره ی باشد که برای بازنشستگی اشغال کرده ام تاریکم خیلی و تنها اغوش توست که گرما را مستقیما به نور تبدیل می کند حالم بد است خیلی و کشتی ها ی بوسه ام به عمیق ترین اقیانوسهای تنت...
-
...
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 06:29
من اینقد و حواسم هست ،می بینم که دستات مرتعش می شه تو ایینه دوباره گوشه ی ابروت نازک شد مداد رو خط لبهات سخت میشینه چرا فک می کنی چیزی نمی دونم دارم از فهم دنیای تو می میرم اگه چیزی به روی تو نمی یارم خدا می دونه از کارات دلگیرم ولی تو صحنه هاتو خوب بازی کن واسه تغییر متن از حالا ازادی شایداز این تماشاچی بدت می اد که...
-
تو عاشق بودنت خوبه
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 13:38
به عاشق بودنم وقتی ،دلم از شوق می لرزه به اون بغضی که درگیره نگفتنهای ما به ماست به اون لحظه که می فهمم چقد بارونیه دنیات قسم که خوب می فهمم،تو عشقت صافه و پیداست به قلب من که می مونه، همیشه پشت سر خالی به اونکه خوب می دونم ، هنوزم دوستش داری به هر چی که تو می شناسی، قسم که حالتو دیدم یه حس مبهم و خوبه ،...
-
واسه توچه فرقی می کنه ؟
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 07:16
فک کن عاشق سه شنبه ها باشم یا شیر کم چرب یا شعر شاملو واسه تو چه فرقی می کنه وقتی که کارت بدک نیست اگه قسطاتو بدی می گی که خونه می خری و یه ماشین می گی که بیشتر می یای وقتی واسه خودت کار بکنی فک کن ناخنامو رنده شکونده باشه فک کن موهامو نبسته باشم فک کن گلدونا اب داشته باشن و کفترا دون واسه توچه فرقی می کنه وقتی خودت...
-
ماه و مرغابی!
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1391 06:53
روزی هزار و یه دفه می گی می رم با دلخوشی مثل تبای بچگی می لرزونی، نمی کشی اینجوری که تو عاشقی مردم بهش بازی می گن خیلی کسا تو دلتن نه می مونن نه کم می شن! تو اونی که ماه منه؟ داغ سرش داغ تنش تو اونی که شبا می یاد سیاهه رنگ بیرهنش؟ منم پلنگ بی نشون خیره به ماه می شه چشم شبا تا صبح خواب نمی رم پنجه به مهتاب می کشم بازی...
-
...
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 08:24
وقتی خانه ای دوستت ندارم حتی می ترسم چشمم را ببندم و با تو در سرم تنها بمانم حالا کمربندت را به سر کار بفرست و برای همه ی ان روزها که نزده ای عینکت را به خانه بیاور همیشه اخرین چیزها به یاد ادم می ماند
-
یه روز خوب بارونی
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 15:45
زمین خیسه، منم خیسم، تو می خندی به سر تا پام به این حالی که من دارم به این باحالیه دنیام نشد اغوش تووا شه دوباره مهربون باشی "سیه مویی، سیه چشمی" که من دیدم ، همون باشی! حالا تو من یه دیونه س که می لرزه تو اغوشت شبا رو تلخ می شینه ته سیگار خاموشت یه دیونه س که غمگینه یه بار سخته رو دوشت تو می خوای و منم می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 آذرماه سال 1391 09:47
خیلی تو لکه می گم بیا ولش یه جا می ریم سرمون گرم می شه سرم که گرم بشه همه چی ازش می پره! می گه بریم ... ولی ، نمی یاد می گم بابا بزن به اواز این دیگه خداییش خداست اوازم همه چی و می شوره می بره صاف صاف می شی می گه باشه... و نمی خونه می گم اصصصصن بیا حرف بزنیم بنالیم که یهو می گه: " ببین سخته دیگه ادم زنش، زنش...
-
پوتین
دوشنبه 29 آبانماه سال 1391 05:52
چه روزایی که می خنده چه شبهایی که غم داره هنوز داغه و می دونه زمین از خون نم داره یه پوتین که پر خالی بدون هیچ مرزی شد تا گردن تو گره رفت و دچار مرگ مغزی شد ببین تو اوج بی وزنی تمام دسته لرزونه پلاکای یه گردانو یه پوتین بر می گردونه چه روزایی که می خنده چه شبهایی که غم داره یه پوتینه که می دونه چه نیشی داره خمپاره...
-
به سید مهدی جلیلی
شنبه 20 آبانماه سال 1391 05:00
انجا روی ان دیوار سوار بران اسب مغول ارامش ساختگی ات را دوست داشتم اما به تو نمی امد فرشهای ترکمن زیادی بوده باشی وانار نارسی در جیب هایت تخم بگذارد حتی درست روبه روی ایینه ماه شدنت را دوست داشتم با انهمه رقیب اما نمی شد تو را بردارم به خانه هم نمی امد حتی به حوض یا به اسلیمی کاشیها تنها یا درهم بعد درشهر بی خبری ات...
-
ترس
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 02:42
سیاهی ترس یک مرداز شب تاریکه زندونه یه ترسی دارم این روزا که چشمای تو می دونه خدایی داره ما ها رو از اون بالا نشون می ده ببین هر جا که دلتنگی به تو اوازه خون می ده تو این بودن، رسیدنها یه حسی می زنه ریشه یه ترس مبهم از جایی که تنهاییم تموم می شه تمومه وحشتم از عشق به ترسم از تو شک کردم همین حالا بغل واکن که از این حال...
-
شاه مات
شنبه 15 مهرماه سال 1391 14:18
واسه رسیدن به هیچ به هر دری بسته شدی دل بسته ی بادی ببین به هیچی وابسته شدی دیگه دارن می رقصنت شیطو نکا ی توی اب سر رفتی از حو صله ی قلیون شازده احتجاب اغوشت از خودت پره دستاتو گردن می گیری اغوشت از خودت تهی پای صلیبت می میری دیگه تو حبس خو نگیت کیش شدن یه شاه مات نو ر و غنیمت می گیرن سربازا از کوه طلات! ببین که کهنه...
-
توهم
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 21:10
فقط به خاطر تو بود به هر کی وابسته شدم از بس که باید نباشی خسته شدم خسته شدم گم که می شم تو آینه شک می کنی به بودنم درده تو داشتنه منه تو هم" توهمت" منم! عادت من همین شده فک بکنم به تو زیاد هر جا که از تو نامه هام صدای خنده هات بیاد هر جا که تو چشمای من لبخنده تو گم می شه گم هر جا که سوهان می خوره دریا چه...
-
سایه
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 13:15
کی باور می کنه اینجا تمامه عمر و وا رو نم به من خورشید می تابه ولی یه سایه می مونم چه سودی داره برگشتن من از نادیدنت خسته م ببین هر جا که بر گردی بازم پشت سرت هستم چه خوبه وقتی که شب ها تویی تنها تویی پیشم که شب دوره تو می گیره منم با تو یکی می شم چقد دستات ازم دوره چقد سر رفتم از دیوار غروبایی که خورشیدم به تو مایل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 18:35
می خواستم بغلت کنم بوسیدمت وحضور انهمه در استکان سرخ تر شد حالا ببین همه چیز بعد تازه اش را به دست می اورد شیشه شفافتر است و استکان در دستهای تو کمر باریک می شود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 12:57
کامپیوتر آشپزخانه و سینما پارادیزو رو به اکران بوسه های ما باز است کلیک یاهو اعتراض مردی ست که ایمیل های عاشقانه را داغ می کند...
-
حرا
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 02:56
گوش ماهی ها چشم می بندند و به عظمت در یا اضافه می شود ماه کاملتر است حتی دریا از پاهای لخت جزیره دست بر می دارد و لنگر از دست جاشوها می افتد وقتی مرا می بوسی مرغهای دریایی لنج ها و مردان ماهیگیر مسیر آمدنشان را عوض می کنند و بر لبهایم "حرا" خلق می شود وقتی مرا می بوسی بچه ی جنوب می شوم نه جنوب شهر جنوب ایران...
-
اندر پو ستین قدما
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 11:30
ای فتنه که سرویس شد از توبه دهانم ای فتنه بکش یا به سلامت برهانم هر چند که ارزان شده و مرگ ندارد می ترسم از این لعبت چینی بستانم! گفتند بیا شعر بگو درد ندارد دنبال تو می گشتم و می سوخت زبانم! باران زمین خورده ی تو هستم وانگار محکوم شدم در رگ این ریشه بمانم ای خوبتر از هر دو جهان عاقبت تو من متصلن حمد تو را بیش بیانم!...
-
سهراب واره...
جمعه 25 آذرماه سال 1390 06:12
نه آنجا که همه ی دریا ها خشک می شوند هم شهری نیست و قایق سرگردانی عمیقی است میان جزیره های چشمانت اما سرشارم از عشقی که ناگهان ابراز کرده ای می گذارم ساعتها برانی در من زنی بیدار است که به سفرهای دورتری می رود حالا فقط ازچشمهایت تا پر پیچ و خم ترین راه های پیشانیت از بین دره ها و دشت ها عبورم بده و من را به شمال ببر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 02:31
همه چیز را بعد از تو دوست دارم و از این فکر خوشم می آید حتی از گردن به بالا عاشق خودم شده ام اگر خدایی اینجا هست می توانم بدون دخالت هیچ گوسفندی قربانی ام کنی! *** موهایت قلمی که با آن می نویسم نوازش و دیگر هیچ شاخه ای در تو توان نگهداری گنجشکی را نخواهد داشت به صورت فلسفی سقوط می کنم و همیشه همین جا همین ساعت لا به...
-
مادر بزرگ
جمعه 18 آذرماه سال 1390 01:03
سجاده ی مچاله ی تو عین روسریت لیوان آب و آینه و قرص های ریز دندان بی دهان تو دل خواه مورچه دندان بی دهان تو هر روز روی میز دندان بی دهان تو نزدیک سمعکت حظ بگو بخند تو را کم نمی کند دکتر تلاش می کند اما خودت ببین این قرص ها که قند تو را کم نمی کند! در باد ناگهانی اگر دیده می شوند گل تکه های نازک موهای فر فریت من فکر می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 14:09
قصه هایم را در هوشیاری می نویسم شعر هایم را در مستی حالا تو بیا زیر بغلم را بگیر من ایمان دارم بین بچه هایم فرق گذاشته ام! ****** نه عکسی برایت آورده ام نه شاخه ی گلی و نه بوسه ای روی جلد کتابت می گذارم از من کلمه بخواه که هنوز مال خودم است!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 13:05
بیچاره دلم به روسری می ماند تو جاشدی آشفته تری می ماند از بس که به خاطر تو نازک شده است گاهی به لباس بندری می ماند! **** تصویر تو در عکس خیالی پشتش وقتی که گذاشت بوسه را در مشتش می خواست که شلیک کند،برگشت و... بی تاب شد و عطر تن تو کشتش!! *** حرف از هیجان و چشم بستن تا شد در من صدفی راهی دریا ها شد دست از سر لنج خسته...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 05:56
اینجا فقط باد می وزد وهسته های غنی شده ی ژاپن را در سومالی پخش می کند تب های کنگو سوار بر هواپیما از روسیه آمده اند وصندلی های لهستانی از آلزایمر پر است اینجا پدرها نمی خواهند بچه هایشان را به دنیا بیاورند و سونامی نامی برای زنهای تایلند است همه چیز مثل همیشه است آمریکا دوست ندارد دنیا مرز داشته باشد وموشها وسط نقشه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 09:22
شاعر شدم که عشق ببارد به سالهام تعبیر احمقانه ی من از محالهام!! یک شاه مرده را به غنیمت گرفته اند سر بازهای خسته ی تو از جدالهام شاعر شدم که کار تو را بیشتر کنند پنجاه و پنج خوانش معکوس خال هام!! آیا جنون بهانه ی زیباتری نداشت؟ این شد زنانه وار ترین سوالهام! با من گریست لیلی و شیرین نهیب زد از شانه ام که ریخت تمام...
-
مترسک
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 09:11
شبیه می شود آخر به سایه ای که منم مترسکی که سرش را بریده از بدنم مرا رها و خودش را رهاترین در باد گذاشت تا که نگنجم درون پیرهنم قسم به صبح کلاغ و هجوم های بزرگ که ایستاده ترین مرگ در تن کفنم مرا به حرمت گندم مرا به هیچ فروخت خدای مزرعه فریاد می زنم که منم! کلاغها که بیایند مثله خواهم شد گشوده می شوم از بازی گره شدنم!...
-
...
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 09:37
ای خوابهایت منقطع از درد سهل انگاریت من قرص ها را حل کنم در خواب یا بیداریت؟ تا چشم می بندی زنی در خوابهایت ناگهان اسباب شیشه می برد من باب پلک آزاریت! هر شب تلنگر می زند با شیشه اش بر شیشه ات تا صبح می رقصد کسی در جلد نا هوشیاریت! وقتی "خودم" گفتی مرا در آبها انداختی شب شد تمام روزهام از کفر شمس انگاریت!...
-
رخداد چند صندلی اینجا کنار هم
شنبه 5 آذرماه سال 1390 04:11
عریان تر از تمام درختان برابرت لرزیدم از کدورت پاییز در برت گفتی بهار می شوم از هرم من بسوز بالا بلند خوب من این سال دیگرت وقتی دهان به خنده گشودی و گل مکید زنبورهای وحشی مینای لب پرت عاشق شدم شبیه به بارانی جنوب فواره شد تنم که ببارم به دفترت شبهای شعر گم شده ام را گریستم روی دو بیت مانده به ابیات آخرت هر جا سکوت می...