ترس

سیاهی ترس یک مرداز
شب  تاریکه  زندونه
یه ترسی دارم این روزا
که چشمای  تو می دونه

 خدایی داره ما ها رو
از اون بالا نشون می ده
ببین   هر جا که دلتنگی 
به تو  اوازه خون می ده

تو این بودن، رسیدنها
یه حسی می زنه ریشه
یه ترس مبهم از جایی
که تنهاییم تموم می شه 

تمومه وحشتم از عشق
به ترسم از تو شک کردم
همین  حالا بغل  واکن
که از این حال  برگردم

چه خوبه امن دست  تو 
همین و  خوب  قسمت  کن
از این ترسی که من دارم
یه جای  دور   صحبت  کن




 

شاه مات


واسه  رسیدن   به هیچ  
 به هر دری بسته شدی
دل بسته ی  بادی  ببین
به  هیچی وابسته  شدی

دیگه دارن   می رقصنت
شیطو نکا ی  توی    اب
سر رفتی از  حو صله ی
قلیون  شازده   احتجاب

اغوشت از خودت پره       
دستاتو گردن می گیری 
اغوشت از خودت  تهی
پای صلیبت می میری

دیگه تو حبس خو نگیت
کیش شدن یه شاه مات
نو ر و غنیمت می  گیرن
سربازا از  کوه  طلات!

ببین که کهنه می مونه 
فکر تو از سیاه  شدن
لباسایی  که بو می دن
تو سا یه ها  نم کشیدن

واسه  رسیدن   به  هیچ
به هر دری بسته شدی
دل بسته ی  بادی  ببین
به هیچی وابسته  شدی




 

توهم


فقط به خاطر تو بود

به هر کی وابسته شدم

از بس که باید نباشی

خسته شدم خسته شدم


گم که می شم تو آینه

شک می کنی به بودنم

درده تو داشتنه منه

تو هم" توهمت" منم!


عادت من همین شده

فک بکنم به تو زیاد

هر جا که از تو نامه هام

صدای خنده هات بیاد


هر جا که تو چشمای من

لبخنده تو گم می شه گم

هر جا که سوهان می خوره

دریا چه های شوره قم


فقط به خاطر تو بود

به هر کی وابسته شدم

از بس که باید نباشی

خسته شدم خسته شدم


گم که می شم تو آینه

شک می کنی به بودنم

درده تو داشتنه منه

تو هم" توهمت" منم!


من مات چشمای توام

هر جا به نور می رسم

تنها تو تاریکیه که

من به ظهور می رسم


راه می ره باز عکسای من

تو این روزا دور و برت

سرگیجه می گیری ولی

فکرم نیفتاد از سرت


فقط به خاطر تو بود

به هر کی وابسته شدم

از بس که باید نباشی

خسته شدم خسته شدم


گم که می شم تو آینه

شک می کنی به بودنم

درده تو داشتنه منه

تو هم" توهمت" منم!