خیلی

معمولن اتفاق نمی افتد که خیلی باشم 
و حالا دل تنگم
خیلی
وقتی تو نیستی  
و من پادشاه  تخت خودم هستم
که سالهاست برای تو طراحی شده است 
و خیالت مستعمره ی باشد
که برای بازنشستگی اشغال کرده ام
تاریکم
خیلی 
و تنها اغوش توست    
که گرما را مستقیما به نور تبدیل می کند
حالم بد است 
خیلی
و کشتی ها ی بوسه ام به عمیق ترین اقیانوسهای تنت
نرسیده ، گم شده اند  
 همه ی روزها را باید به عقب بر گردانم
 و تو اینهمه را 
به من بدهکار بشوی 
و خیلی 
 واحد شمارش بچه هایی بشود که نداشته ایم.




نظرات 5 + ارسال نظر
پسر چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:03 ق.ظ http://iamman.blogfa.com

هوا گرم هست
من گرم تر از هوا
نه من داغم که هوا گرم هست
فقط یک حوا داغی آدم را می فهمد

شهاب سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:07 ب.ظ

سربازها فرار تو را سوت میکشند...پوتین به پای تو اما گشاد بود...

یداله شهرجو پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:50 ق.ظ http://hurmuz.blogsky.com/

من پادشاه تخت خودم هستم/که سال هاست برای تو طراحی شده... این قسمت شعر عالی بود اما در ادامه شعر سیر منسجمی را طی نکرده است.

آرش یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:22 ب.ظ

زیبا بودمثل تمام شعرهات

ماهی گیر یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:51 ب.ظ http://mahigirali.persianblog.ir

سلام
از همان زمانی که به سبب شهرتتان (ترکمانی) حضورتان در مجامع عمومی و مطبوعات برایم مهم شد آرزومند موفقیت شما در عرصه ی شعر و ادب بوده ام و آثار و نوشته های شما را دنبال کرده ام.
حضور سرور ارجمند جناب آقای شهرجو باعث شد من هم علیرغم داشتن سعادت حضور برایتان آرزوی موفقیت کنم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد